Monday, February 3, 2014

راه و روش جنگی نیچه

نخستين شرط يك جنگِ تن به تن شرافتمندانه، برابري در مقابل دشمن است. آنجا كه تحقير مي كنيم نمي توانيم بجنگيم، آنجا كه فرمان مي رانيم،آنجا كه چيزي را پايين تر از خود مي بينيم، نبايد بجنگيم. راه و روشِ جنگي من در چهار اصل خلاصه مي شود:
١- يكم اينكه من فقط به چيزهاي پيروزمند حمله مي كنم و اگر لازم باشد صبر مي كنم تا پيروز شوند .٢- دوم اينكه فقط آنگاه به چيزي حمله مي كنم كه بدانم هيچ متحدي ندارم، تك وتنها هستم و تنها خودم را به خطر مي اندازم..
٣- سوم اين كه من هرگز به اشخاص حمله نمي كنم، من فقط شخص را به عنوان ذره بيني به كار مي گيرم كه با آن بشود يك وضعيتِ بحرانيِ عمومي را كه نهان و به سختي دريافتني است، رويت پذير كنم.٤- چهارم اينكه من فقط به چيزهايي حمله مي كنم كه از اختلافات شخصي مبرا باشند و هيچ گونه پيشزمينه ي تجاربِ تلخِ شخصي در آن ها نباشد. در عوض، حمله كردن براي من نشانه ي نيك خواهي، و حتي در مواردي گواهِ قدرشناسي است.
اينك آن انسان - چرا چنين فرزانه ام
فردريش ويلهلم نيچه 
ترجمه: بهروز صفدري

نیاز به دوست داشته شدن

دوست داشته شدن یک لذت طبیعی برای تمامی انسان هاست، اما این فرآیند نیاز بسیار شدیدی به یادگیری مهارت دارد.اینکه شما مهارت دوست داشته شدن را داشته باشید، خود یک سوال قابل بحث است که ریشه در این دارد که مهارت را شناسایی کرده باشیم. از قدیم انسان ها به واسطه ی قدرت هایشان مهارت دوست داشته شدن را بدست می آورده اند. هر کس قدرت بیشتری داشته است، بیشتر دوست داشته می شده است. البته این رابطه، یک رابطه ی بین فردی است. به این معنی که انسان قدرتمند وقتی در مقابل یک فرد قرار می گیرد، دوست داشته خواهد شد. اما اگر همان انسان قدرتمند در مقابل یک جمع قرار بگیرد، ممکن است دوست داشته نشود. زیرا در جمع، انسان های زیادی هستند که مایلند به جای انسان دوست داشته شده قرار بگیرند. آنها در جمع از قاعده فطری انسان که میل به دوست داشته شدن است، پیروی می کنند و به دلیل اینکه نمونه موفق در این مسیر را در پیش روی خود می بینند، مطمئن می شوند که میل به دوست داشته شدن، فقط یک لذت غیرقابل دسترس نیست. این میل در آنها بالغ شده و آنها نیز در مقام رقابت با فرد دوست داشته شده قرار می گیرند.

فلسفه نبردی است بر ضد جادو شدن شعور ما به وسیله ی زبان

""فلسفه نبردی است بر ضد جادو شدن شعور ما به وسیله ی زبان""دستور العمل، بدون راهنمایی تعالیم، جست و جو می شود. شک و ناامیدی در فهمیدن راه ما ضروری هستند. زیرا مشکل عقلانی نیست، اما تغییر نگرش، مهار احساس را می طلبد. ما باید از وسوسه ی تبیین های آرامش بخش، صدای انسانی که ضرورت ها را بیرون از گفت و گو، جست و جو میکند، و از حاکمیت اندیشه و رفتار برحزر باشیم. خودمختاری گفتمان و کاراکتر گفت و شنودی آن را می بایست مدنظر داشته باشیم. در این جهت این امکان فراهم می شود که سوژه ها خودشان باشند.- برگرفته از کتاب: [ویتگنشتاین و روانکاوی]نوشته ی: جان ام.هیتونترجمه: هاشم بناءپور

یاس

"يأس"زماني پيش مي آيد كه انسان در نااميدي گير مي كند، و طبعاً به جايگاهي از لحاظ روحي وارد مي شود كه علم امروز (روانشناسي)، آن را افسردگي مي نامد و نوعي بيماري تلقي مي شود در حالي كه اين حالت روحي بيماري نيست، بلكه عجز و ناتواني انسان در بدست آوردن و برآورده كردن ميل دروني اوست.اين ميل يا خواسته براي هر انساني، سطحي متفاوت دارد. انساني كه بيشتر پا در ناشناخته مي گذارد، بيشتر و عميق تر با اين حالت روحي مواجه مي شود. حال اگر همان انسان از دسته ي انسان هاي اخلاق گرا باشد، مجدداً دچار يأس يا نااميدي عميق تري مي شود، زيرا نادانستن و اخلاق دو عاملي است كه موانع بزرگي بر سر راه رسيدن يك انسان به تمايلات و خواست هاي دروني اش قرار مي دهند.البته هميشه يأس و نااميدي با قابليت هاي يك انسان ارتباط تنگاتنگ دارند.