If Feminism is looking for equality, by founding the philosophy and focusing on Femininity, It is going to make more and more difference between Femininity & Masculinity.
پروردگارا برای آنچه اهمیتی ندارد، چشمانی ضعیف به من بخش؛ و برای حقیقتِ خود، چشمانی روشن ... Dr. D. L. B. Wolff, Leipzig, 1854, iste, D.p. 293
Saturday, June 30, 2012
Fundamental criticism to Feminism
Monday, June 25, 2012
چه کسی به بازوی ابراهیم نیرو داد
چه کسی به بازوی ابراهیم نیرو داد، چه کسی بازوی او را بالا و محکم نگه داشت که از روی ضعف پایین نیافتد. هر کس این را دید، می بایست بی حرکت می ماند.
چه کسی به روح ابراهیم توان داد، که چشمش خیلی برای دیدن اسحاق و یا بازویش تیره نشد. هر کس این را دید، می بایست کور می شد.
و هنوز، برای آنهایی که بی حرکت و کور شده اند، بسیار غیرمعمول است ، هنوز بسیار عجیب است که کسی بتواند داستان را بگوید و حق آن را به تمامی ادا کند.
ما آن را می دانیم، همه ی ما - آن فقط یک امتحان بود.
ترس و لرز - سورن کیرکگارد
منبع:
http://philosophical-notes.blogspot.com/2012/06/who-gave-strength-to-abrahams-arm.html
چه کسی به روح ابراهیم توان داد، که چشمش خیلی برای دیدن اسحاق و یا بازویش تیره نشد. هر کس این را دید، می بایست کور می شد.
و هنوز، برای آنهایی که بی حرکت و کور شده اند، بسیار غیرمعمول است ، هنوز بسیار عجیب است که کسی بتواند داستان را بگوید و حق آن را به تمامی ادا کند.
ما آن را می دانیم، همه ی ما - آن فقط یک امتحان بود.
ترس و لرز - سورن کیرکگارد
منبع:
http://philosophical-notes.blogspot.com/2012/06/who-gave-strength-to-abrahams-arm.html
زبان فلسفی و زبان روزمره
موضوعی که مطرح میشود اینکه آیا زیان فلسفی باید با زبان روزمره متفاوت باشد و یا خیر؟
در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت میگیرد. در درورهی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال میکند، تعالی زندگی بشر است و مرجع این تلاش هم یک نیروی اسطورهای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفان حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی میکند و حرفی میزند، آن را برای خودش نمیگوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزهها و دالانهای تاریخ نمیگوید، بلکه آن را برای انسان میگوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قایل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال میکنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعهی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینهی با هم صحبت میکنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابستهاند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال میکنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال میکند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعهی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینههایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هالهای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه اینکه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.
- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهوم قابل فهم برای عموم متمایل باشد تا زیان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعهی انسانی روز به روز رو به عمیقتر شدن خواهد گذاشت.
پایان
-- در مقالات بعدی بع معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت میگیرد. در درورهی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال میکند، تعالی زندگی بشر است و مرجع این تلاش هم یک نیروی اسطورهای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفان حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی میکند و حرفی میزند، آن را برای خودش نمیگوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزهها و دالانهای تاریخ نمیگوید، بلکه آن را برای انسان میگوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قایل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال میکنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعهی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینهی با هم صحبت میکنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابستهاند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال میکنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال میکند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعهی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینههایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هالهای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه اینکه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.
- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهوم قابل فهم برای عموم متمایل باشد تا زیان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعهی انسانی روز به روز رو به عمیقتر شدن خواهد گذاشت.
پایان
-- در مقالات بعدی بع معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
Saturday, June 16, 2012
Who gave strength to Abraham's arm..
Who gave strength to Abraham's arm, who kept his right arm raised so that it did not fall helplessly down! Anyone who saw this would be paralyzed.
Who gave strength to Abraham's soul, so that his eye did not become too clouded to see either Isaac or the ram! Anyone who saw this would become blind.
And yet rare enough through they may be, those who are both paralyzed and blind, still more rare is he who can tell the story and give it its due.
We know it, all of us - it was only trial.
Soren Kierkegaard - Fear and Trembling
Tuesday, June 5, 2012
زیبایی شناسی - سوژه و آبژه
در هنر بطور کلی با دو مفهوم روبرو هستیم که مجموع آن دو یک اثر هنری را تعریف می کنند.
سوژه و آبژه به ترتیب برگردان Sujet و Objet از زبان فرانسه به فارسی هستند. در یک اثر هنری ما با ترکیب این دو روبرو هستیم.
I - سوژه (Sujet - به انگلیسی Subject)، به معنی مفهومی یا چیزی است که داخل ذهن فرد (در هنر - هنرمند) قرار دارد.
II - آبژه (Objet - به انگلیسی Object)، به معنی موضوع یا چیزی است که خارج از ذهن فرد (در هنر - هنرمند) قرار دارد.
در یک اثر هنری سوژه و آبژه می توانند جدا از یکدیگر باشند یا بعبارتی با یکدیگر ارتباط نداشته باشند و هم می توانند با هم مرتبط باشند. در یک اثر هنری، هنرمند سعی می کند آبژه را با سوژه تعریف کند. زیبایی برای افراد مختلف و سطوح مختلف درک متفاوت خواهد بود. بعنوان مثال ممکن است بسیاری از افراد از یک نقاشی رءال که با مهارت کشیده شده لذت ببرند بدلیل اینکه هنرمند سعی کرده از واقعیت مورد تایید همگان یک آبژه انتخاب کرده و آن را با سوژه به تصویر بکشد. حال بدلیل اینکه بیشتر افراد بر وجود و واقعیت آبژه متفق هستند آنها می توانند از کار هنری لذت ببرند و سوژه را درک کنند.
حال فرض کنید یک نقاشی انتزاعی ببینید. در این جا هم می تواند آبژه وجود داشته باشد و هم می تواند وجود نداشته باشد و همچنین می تواند سوژه وجود داشته باشد و یا خیر. و بدلیل اینکه در این مورد ما چهار حالت مختلف خواهیم داشت احتمال اینکه تعداد زیادی از آن لذت ببرند کم است و یا حتی احتمالش می تواند صفر باشد.
به دلایل فوق و بدلیل بیشماری سوژه و آبژه، تعریف زیبایی امکان پذیر نخواهد بود.
Subscribe to:
Posts (Atom)