حالا مدتی میشود که دارم از
دیالوگهای ذهنیام فاصله میگیرم. شاید فاصله دارد زود اتفاق میافتد.
اتفاق میگونی است. میگون، یعنی هم شکل و شمایل می.
معمولاً اینطور اتفاق میافتد
که شبها در حدود ساعت یک و یا دو شب، مغز شروع به ساخت دیالوگهایش
میکند. بعد آماده است که هر چه را دارد در آنی به اشتراک بگذارد. البته
طریقه و محدودهی به اشتراک گذاریاش، بسیار به حالتهای درونی و خصوصی مغز
و دیالوگهایش مرتبط میشوند.
بنابراین، اگر فاصله ای در حال
اتفاق افتادن است، آن است که یک شاکلهی بسیار قوی و پرحجم آن را حمایت
میکند و آن چیزی نیست جز ارتباطات درونی مغز با خودش، طوری که میشود گفت،
اینکه، اگر هم شما مایل به انجام و یا تغییر خاصی در راستای این فواصل
باشید، باز هم شما تصمیم گیرنده ی نهایی این ماجرا نخواهید بود.
دیالوگ ذهنی، اتفاقی بالقوه است
که در مغز و سازمان آن بالفعل میشود و این روند، روند شکل گیری یکی از
ابتداییترین اشکال ارتباط است. این مسیر، راهی جاودانه است که محدوده اش
را شخصاً خود تعیین خواهد کرد. حتی گاهی اوقات فرد در معرض آن قرار خواهد
گرفت که بدون تسلط بر دایرهی لغاتش، شروع به بالفعل شدن خواهد شد. شروع به
بالفل شدن خواهد شد. شخص شروع به بالفعل شدن خواهد شد. اینکه در حال
بالفعل شدن است، خود شخص است. این مرحله، جایی است که برخی از خطاهای
دیالوگهای ذهنی، خود را در هالهای بالقوه، که در درونیترین لایهی
اتفاقات قرار دارد، پنهان خواهند کرد. این قابلیت همیشه بالقوه است، اما
بالفعل شدن آن، همیشه در فرآیند نیست.