لکان در باب اینکه چگونه فقدانی می تواند در خیال و کلام، کنترل شده بنظر برسد، می گوید قادر شدن به تکلم، کودک را - که تکلم آموخته است - به درجاتی از کنترل راهبر می شود. ولی در بسطی یکسره نو، لکان مدعی می شود که در تبدیل نوزاد به کودک، خودِ زبان مانند اختگی عمل می کند: زبان همان فقدانی را که کودک می کوشد چاره کند، تثبیت می کند. لکان می گوید: "نماد، خود را قبل از هر چیز به مثابه ی قتلِ آن چیز عیان می کند."
نماد (کلمه، انگاره یا نشانه) می تواند نماینده ی آن چیز باشد، ولی آن چیز با نام گرفتن، تعیین خود، ظرفیت ساده ی خود را برای خود بودن از دست می دهد. آن چیز به محض نام گرفتن می تواند به شیوه ی دیگری نامگذاری شود.
آنچه کودک با ورود به زبان از دست می دهد همانا هویتِ روشنِ خویش است، همان خود بودن خود، که در رابطه ی دوجانبه و غیر اجتماعی با مادر گویی از آن برخوردار است. ولی کودک، که حال ذهنی سخنگوست، چیزی را کسب کرده که می کوشد این فقدان را با زبان و ارتباط اجتماعی بشری جبران کند. از این نظر، زبان پیوند میان مادر و نوزاد را می گسلد و حرکتی از طبیعت به فرهنگ ایجاد می کند.
- ناخودآگاه، آنتونی ایستوپ.