موضوعی که مطرح میشود اینکه آیا زیان فلسفی باید با زبان روزمره متفاوت باشد و یا خیر؟
در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت میگیرد. در درورهی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال میکند، تعالی زندگی بشر است و مرجع این تلاش هم یک نیروی اسطورهای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفان حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی میکند و حرفی میزند، آن را برای خودش نمیگوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزهها و دالانهای تاریخ نمیگوید، بلکه آن را برای انسان میگوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قایل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال میکنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعهی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینهی با هم صحبت میکنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابستهاند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال میکنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال میکند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعهی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینههایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هالهای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه اینکه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.
- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهوم قابل فهم برای عموم متمایل باشد تا زیان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعهی انسانی روز به روز رو به عمیقتر شدن خواهد گذاشت.
پایان
-- در مقالات بعدی بع معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت میگیرد. در درورهی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال میکند، تعالی زندگی بشر است و مرجع این تلاش هم یک نیروی اسطورهای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفان حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی میکند و حرفی میزند، آن را برای خودش نمیگوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزهها و دالانهای تاریخ نمیگوید، بلکه آن را برای انسان میگوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قایل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال میکنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعهی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینهی با هم صحبت میکنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابستهاند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال میکنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال میکند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعهی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینههایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هالهای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه اینکه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.
- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهوم قابل فهم برای عموم متمایل باشد تا زیان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعهی انسانی روز به روز رو به عمیقتر شدن خواهد گذاشت.
پایان
-- در مقالات بعدی بع معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.